درکوچه های فرهنگ

انسان شناسی

درکوچه های فرهنگ

انسان شناسی

تحلیل کنید ۲

باراک اوباما در روزهای نخست حکومت خود، دستور تعطیلی زندان گوانتانامو را که نماد لگدمال شدن حقوق و حرمت انسان زیر پای شکنجه گران امریکایی بود، صادر کرد و در سخنرانی خود به صراحت اعلام کرد که «امریکا دیگر شکنجه نخواهد کرد». خطاب به جهان اسلام گفت که نوع رابطه امریکا با مسلمانان تغییر خواهد کرد. احتمالاً در روزها و هفته های آتی دستور خروج نیروهای امریکایی از عراق نیز صادر شود و جریانی از اقدامات انقلابی و مثبت انجام گیرد تا چرخه تغییرات به حد تکامل برسد. اینها مصادیق بارز تغییرند و انکار آنها دور از انصاف است. اما غوغایی که بر سر تغییر به راه افتاده، حقیقت برخی قضایا را از چشم ها پوشانده است. ولی ایا همه این موارد اتفاق افتاده است ؟!؟!(سایت بازیاب ) مسلما خیر چون بسیاری از این موارد جهت رای اوردن و جلب نظر و اطمینان مردم بوده است البته در مورد شعارها برای انتخاب شدن منظور این نیست که کاندیدای ریاست‌جمهوری دروغ می‌گوید واقعا ممکن است آنچه بیان می‌شود خواست قلبی کاندیدا باشد اما بحث بر سر امکان تحقق است. (سایت شهروند امروز). حال اگر بخواهید این مطلب را با انتخابات حال ایران مقایسه کنید چه می گویید؟



با تشکر از خانم معینی فر

جنسیت در ارتباطات میان فرهنگی

 
 
امروزه جنسیت به مسئله ای فوق العاده بحث برانگیز در حوزه توسعه بدل شده است که همچون نهادها و اجتماعات بر سر ماهیت بازنمایی و تبیین مسائل اجتماعی و نیز تخصیص منابع، در برابر نفوذ و مداخله توسعه، تقلا می‎کند. سوال اصلی در این تحقیق به این نکته مربوط می‎شود که گفتمان توسعه از دیدگاه آژانس همکاری بین المللی ژاپن (JICA)، زنان و جنسیت را چگونه بر اساس فرهنگ مناطق مختلف جغرافیایی، تفسیر و ترسیم می‎کند؟ تحلیل و بررسی این مساله از طریق روشهای کیفی‌نگر همچون مصاحبه‎های عمیق، اسناد و مدارک و فیلمهای ویدئویی در این متن مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.

 

 

برگرفته از مرکز تحقیقات ومطالعات رسانه ای همشهری

ادامه مطلب ...

جامعه‌شناسان و میرحسن موسوی

جامعه‌شناسان لب به سخن گشودند و این بار در یک اقدام جمعی با امضای بیانیه‌ای شرایط اجتماعی و فرهنگی جامعه را تحلیل کرده و بر مبنای آن اعلام کردند به میرحسین موسوی رأی می‌دهند. مطمئن هستم اگر دوستان زمان بیشتری می‌گذاشتند می‌توانستند امضای بیشتری از استادان دانشگاه در این حوزه در دانشگاه‌های کشور جمع‌آوری کنند. از این رو، من این اعلامیه را مواضع فقط 75 نفر نمی‌دانم. علاوه بر این که جامعه‌شناسان بسیاری هستند که در دانشگاه‌ها تدریس نمی‌کنند و در مراکز پژوهشی فعالیت دارند و آن‌ها نیز آمادگی امضای اعلامیه را داشتند.
برای اولین بار می‌بینیم که جامعه‌شناسان،‌ توان و قدرت خود را در تحلیل فضای اجتماعی به نمایش می‌گذارند. آن‌ها در بیانیة خود به غفلت دولت در حوزة سیاست‌های گسترش همبستگی اجتماعی و تقویت بنیادهای فرهنگی اشاره کرده و آورده‌اند: «در سال‌های اخیر گویا ساختن یک جامعه سازمان‌نایافته اما شدیداً سیاست‌زده و متکی بر استقبال و بدرقه، بر توسعه جامعه‌ای دارای بنیان‌های مستحکم اخلاقی و سرشار از اعتماد عمومی و با عاملیت کنشگران فردی و جمعی مستقل اما مسئولیت‌پذیر ترجیح داشته است. دولت نهم، احتمالاً به همین دلیل، در زمینه اجرای مفاد اجتماعی و فرهنگی قانون برنامه چهارم توسعه دارای کارنامه‌ای نامطلوب است.»
تأکید به رکود پژوهش‌های اجتماعی و فرهنگی و توقف اجرای طرح‌ها و پیمایش‌های فرهنگی و اجتماعی در سطح ملی از جمله طرح سنجش ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان که نشان می‌دهد دولت نهم چندان به واقعیت‌های زندگی اجتماعی مردم توجهی ندارد. باید افزود که این پژوهش‌ها در قانون برنامه سوم و چهارم آمده بود.
همچنین در بیانیه آمده است که اتکای دولت به توده‌های مردم و نادیده گرفتن نقش نخبگان فکری و فرهنگی، ایجاد تقابل‌های تصنعی بین نخبگان و توده‌ها، به حاشیه راندن منتقدان و ... به تقلیل و فرسایش سرمایه‌های اجتماعی و سیاسی و در نهایت تضعیف شالوده‌های مدنی جامعه انجامیده است.
آن‌ها اشاره کرده‌اند: نگاه دولت نهم به جامعه و انسان فن‌سالارانه است و در بسیاری از موارد نیز «مهندسان فاقد آموزش‌ها و دریافت‌های عمیق اجتماعی مسئولیت نهاد‌های آموزشی و فرهنگی را بر عهده داشته‌اند.» علاوه بر این که «در سال‌های اخیر امنیت اجتماعی عمدتاً به برخوردهای خشونت‌آمیز و پلیسی با اراذل و اوباش تقلیل یافته است؛ البته گاه به این بهانه و در پوشش برخورد با اراذل و اوباش خشن ترین برخوردها با جوانان ،زنان و افرادی که بر اساس تشخیص های عوامل انتظامی نابهنجار تلقی می شوند به امری رایج تبدیل شده است. »
تضعیف سرمایه‌های فرهنگی به جهت فقدان کاهش تبعیض‌های اجتماعی و فرهنگی، افزایش ناهمدلی بین نسل‌های گوناگون، کاهش مسئولیت‌پذیری در جامعه، کاهش احساس تعلق قومیت‌ها و گروه‌های زبانی مختلف به کلیتی به نام جامعه ایرانی، تضعیف احساسات و هویت‌های دینی و ملی، کاهش میزان گفتگو و تعامل بین گروه‌های گوناگون نخبگان فکری و فرهنگی و از جمله روحانیون و دانشگاهیان، میزان بهره‌برداری از ظرفیت‌های متنوع فرهنگی کشور به گونه‌ای خلاق در جهت گسترش تولید فرهنگی قابل مصرف در داخل و خارج از کشور و فقدان سیاست‌ها و برنامه‌های روشن برای تحقق همبستگی اجتماعی و فرهنگی از نکاتی است که به صورت پرسش مطرح شده است
آن‌ها در ادامه ضمن اشاره به ضرورت توجه به اهمیت مضاعف قلمروهای اجتماعی و فرهنگی و لزوم تغییر در شیوه های برخورد با مسائل اجتماعی و فرهنگی از میر حسین موسوی حمایت کرده‌اند.
چرا که سیاست‌های اجتماعی و فرهنگی اعلام شده توسط میر حسین موسوی را در جهت ارتقاء سرمایه‌های اجتماعی و فرهنگی و لزوم توجه به ظرافت‌های علمی، کارشناسی و سیاستی می‌دانند: از قبیل برقراری گفتگو بین نسل های گوناگون؛ استفاده از مزیت‌های اعتماد به جوانان و زنان به جای برخوردهای آمرانه و خشن؛ ضرورت کاربرد سازو کارهای اخلاقی و مدنی به جای تداوم طرح‌های رایج امنیت اجتماعی و گشت ارشاد؛ تلاش جهت گسترش فضای رسانه‌ای؛ تاکید بر گفتمان امید آفرین و اهتمام به ایجاد امید در بین مردم؛ استفاده از سرمایه‌های انسانی با ملاک توانایی خدمت به کشور حتی در صورت مخالفت با خط‌مشی دولت؛ اصلاح ساختارهای دوگانه ساز اجتماعی و جلوگیری از تفکیک شهروندان به خودی و غیرخودی و تجزیه خانواده بزرگ ملت؛ تاکید بر گفتمان مفاهمه ملی به جای قطبی سازی‌های سیاسی؛ تقویت اعتماد ملی و سرمایه اجتماعی؛ تامین گردش آزاد اطلاعات؛ افزایش اعتماد نسبت به جامعه فرهنگی کشور؛ت قویت تنوع فرهنگی به عنوان سرمایه‌ای تاریخی و ملی؛ اجرای حقوق قانونی اقلیت‌های قومی و مذهبی؛ حرکت به سوی جامعه چند صدایی؛ توجه جدی به ظرفیت‌های متنوع فرهنگ در توسعه کشور و تلاش برای گسترش تولید فرهنگی و هنری.  

 

برگرفته از آینده آبی

تحلیل کنید ...

 

حمایت 75 استاد جامعه‌شناسی از  

«میرحسین موسوی»  

 

 

خواهشا تحلیل کنید ....

 

 

باتوجه به حجم بالای نظرات، ما یک لینک جالب گذاشتیم تا شما تحلیل کنید و ما از نظرات (!) ارزشمند شما محظوظ شویم .... 

 

 

WORLD METERS 

 

لطفا تحلیل کنید...! 

 

 

باتشکر از نسرین عزیز 

تا کی باید جزوه های پوسیده را تحمل کنیم؟

 

 تا کی باید جزوه های پوسیده را تحمل کنیم؟

 

 

در زدم، اجازه گرفتم و وارد کلاس شدم. دانشجویی داشت در مورد نظریات سیستمی(یک همچین چیزهایی بود فکر کنم دور و بر سیستم) صحبت می کرد. سیستم باز را می گفت و سیستم بسته، لابه لای حرفهایش به روزنامه اعتماد اشاره می کرد. مانده بودم چه ربطی دارد، اما حوصله جرو بحث نداشتم. اسلایدشویی به دیوار بود و دانشجو از رو می‌خواند. به اسلاید نگاه کردم، تاریخ یکی از منابع سخنرانی این دانشجو ده سال پیش از آن بود که متولد شوم. کتاب «ما رسانه هستیم» دن گلیمور را از کیفم برداشتم و سعی کردم که آن را بخوانم و حرفهایش را بفهمم. اخرهای کلاس استاد من را نشانه رفت که سرت را به کدام کتاب مشغول کردی؟ رمان است؟ پاسخ دادم که نه کتابی است در حوزه رسانه های نوین و فناوری های ارتباطی. رویم نشد که بگویم، حوصله گوش کردن به حرفهایی که ربطی به رشته ارتباطات ندارد و متعلق به ده سال قبل از تولدم است را ندارم. شاید زیادی حساسم. دوستانم می گویند که دانشگاه تهران و علامه نیز وضعیتی بهتر از این ندارند. این موضوعی است که چند وقتی است مرا اذیت می کند. تا کی ما باید از علم روز دنیا عقب باشیم و تا کی دانشگاههای ما باید عقب مانده باقی بمانند؟ تا کی اساتید و دانشگاه ها باید فکر کنند که دانشجوها یک سری آدمهای بیسواد و کم دانش هستند؟ تا کی باید پول بدهیم و جزوه های پوسیده بخوانیم؟ تا کی باید فخر استادانی را تحمل کنیم که با علم روز آشنایی ندارند؟ تا کی سرخوردگی هایم ادامه دارد؟ تا کی باید خودم را به خاطر خوشامد این و آن سانسور کنم؟ تا کی؟  

 

مصطفی قوانلو

 

برگرفته از روزنامه نگار نو 

ایرانی کیست؟

   پرسش از ایران و ایرانی   

 

     در طول تاریخ چند هزار سال گذشته، «ایران به مثابه ابژه شناخت»  همواره در کانون توجه محققان ایرانی و غیر ایرانی بوده است. این توجه به ویژه در دهه های اخیر بسیار بیشتر نیز شده است.  ایرانی کیست، چگونه زندگی می کند و چه می خواهد؟ اینها پرسش هایی هستند که نه تنها مردم ایران را بلکه بسیاری از مردم دنیایی که ما را نظاره می کنند، به خود مشغول داشته است.  ایرانی کیست؟ این پرسش نه تنها برای ایرانیان بلکه برای بسیاری از مردم جهان از جمله مردم شناسان غربی، پرسشی مهیج، مهم و در عین حال بسیار دشوار بوده است. سنت مطالعات ایرانی در غرب با هرودت آغاز می شود.  هرودوت[1] (84--432 BC)   پدر علم تاریخ و مولف «تاریخ هرودوت»[2] در کتابش به شرح «جنگ های ایرانیان و یونانیان» و توصیف و تحلیل شخصیت و زندگی ایرانی می پردازد.[3] او به ستایش ایرانیان می پردازد و آنها را به نیکی یاد می کند[4] و نگرش منفی یونانیان از مردم ایران را نقد کرده و می نویسد: «پشینیان مردم ایران زمین با چشم بیگانه دیده اند و آنها را کمترین شمرده اند. آنها شیوه زندگی ایرانیان را درک نکرده اند و اغلب خصمانه به آنها نگریسته اند.  

  در نتیجه ضرورت دارد که هم منشاء تعصب خودمان را بشناسیم  و میزان درستی و اعتبار منابعی که درباره ایرانیان برای ما اطلاعات می آورند» ((Hirsch 1985: ix .

  

 هرودت برای اصلاح تلقی یونانیان مثال های متعددی از رسوم و سنن ایرانیان می آورد. در جایی به روحیه نوخواهی و تسامح و گشودگی دل و دیده این مردم به فرهنگ های دیگر اشاره می کند و می نویسد: «هیچ ملتی به سهولت ایرانیان رسوم ملت های دیگر را اخذ و اقتباس نمی کنند. آنها لباس را از مادها اقباس کرده اند، چرا که آن را بهتر از لباس خودشان یافتها اند. و در جنگ ها زره مصریان را بتن می کنند. به محض دیدن اشیا و لوازم لوکس، فورا مثل آن را می سازند و آن را از آنِ خودشان می کنند. از میان چیزهای نوظهور، آنها شهوت رانی غیر طبیعی را از یونانی ها آموخته اند. هر کدام چندین همسر دائم دارند و همچنان تعداد زیادی زنان صیغه ای یا موقت»[5]. از آن روزگار تا به امروز ایران همواره درمطالعات اروپایی ها و غربی مطرح بوده است.  محققان غربی در تمام طول تاریخ کم و بی از همین سنت هرودت پیروی کرده اند.[6] شیوه بیان و تحلیل هرودوت توصیف فرهنگ مردم ایران همراه با قضاوت های ارزشی خاص خود است. او بر چیزهایی که شیوه زندگی ایرانیان را از یونانیان متمایز می ساخته تاکید و توجه می نماید. بعد از هرودت بسیاری از نویسندگان یونانی در باره امپراتوری پارس و ایرانیان نوشته اند، از جمله مشهورترین آنها افلاطون و ارسطو مشهورترین فیلسوفان کلاسیک غرب است. هر دو آنها نگرش منفی به ایرانی داشتند و تاثیر عمیقی بر نگرش نسل های متمادی بعد از خود در باره ایرانیان بجای نهادند. ارسطو فصلی از کتاب سیاست[7]خود را به خٌلقیات ایرانیان اختصاص می دهد. ارسطو در این کتاب «ایرانیان» را «بربرها» می نامد و معتقد است بربرها بر حسب طبیعت «برده» هستند، زیرا آنها فاقد خِردند» (Hirsch 1985: 194). هرودت و فیلسوفان یونانی سنتی را پایه گذاری کردند که از آن زمان تا به امروز ادامه پیدا کرده است. بخصوص «نامه های ایرانی» نوشته منتسکیو توانست سرآغاز دیگری برای پرسش از کیستی ایرانی باشد . به تعبیر رامین جهانبگلو

 حدود سه قرن پیش وقتی مونتسکیو، فیلسوف بزرگ عصر روشنگری، کتاب «نامه‌های پارسی» را نوشت و در برابر رفتارهای دو گردشگر ایرانی در پاریس این پرسش را طرح کرد که «چگونه می‌توان ایرانی بود؟» شاید گمان نمی‌کرد که در پی سه قرن گذشت زمان، همچنان ایرانی بودن و چگونه ایرانی بودن، نه فقط موضوع بحث و گفت و گوی گروهی از ایرانیان، که یکی از سوژه‌های مهم روز هم باشد.[8] 

 سنت شرق شناسی انباشته از این متون است. همچنین محققان بزرگی مانند هانری کربن، رنه گروسه، رومن گیرشمن، لویی ماسینیون، هنری ماسه و ده ها محقق دانشگاهی دیگر در قرن بیستم به جستجوی «روح ایرانی» بوده اند.[9]  حجم دانشی که غربیان و غیرایرانیان برای پاسخگویی به پرسش ایرانی کیست، آنقدر گسترده است که می توان با آن دانشنامه ای عظیم فراهم ساخت. از اینرو، نمی توان و لزومی ندارد تمام این تلاش ها را در اینجا مرور کرد. تنها اجازه دهید به برخی از تازه ترین این تلاش ها نگاهی بیاندازیم. پرسش ایرانی کیست؟ میشل فوکو فیلسوف و اندیشمند صاحب نام را دو بار به ایران کشاند تا ببینید «ایرانی ها چه روایی در سر دارند؟» [10] پاسخ فوکو این بود که «نظام حقیقت آنان با نظام حقیقت ما یکی نیست.» و جمع بندی او از مشاهداتش از حوادث سال 1357 و تلاش ایرانیان برای پایان دادن به نظام سیاسی شاهنشاهی این بود که «مردم ایران با قیام شان با خود گفتند که ما باید همه چیز را اعم از تشکیلات سیاسی، نظام اقتصادی و سیاست خارجی را تغییر دهیم اما به ویژه باید خودمان را تغییر دهیم و باید شیوه بودن مان و رابطه مان با چیزها، با دیگران، با ابدیت و خدا تغییر کند». [11] و به اعتقاد برای این تحول در آن زمان ایرانیان روح تازه ای را جستجو می کنند: اسلام. به قول فوکو ««اسلام در سال 1978 افیون مردم نبوده است، دقیقتا روح یک جهان بی‌روح بوده است»[12]تقریبا دو دهه بعد روزنامه نگاری از غرب درصدد برمی آید که روح ایرانیان را دوباره احضار کند و از آنان بپرسد شما کیستید و چه رویایی در سر دارید.  ساندرا مکی، روزنامه نگار آمریکایی در کتاب «ایرانیان: پارس، اسلام و روح یک ملت» (Mackey 1996: 278)[13] این سوال را مطرح می سازد که «ایرانیان چه کسانی هستند؟» هدف مکی به عنوان روزنامه نگار یافتن پاسخی برای ایرانیان امروزی است، نه ایرانیانی که در قرون گذشته یا دوره ای معینی از تاریخ گذشته زندگی می کردند. او به ایران سفر کرده و بعد از مشاهدات طولانی، این پرسش برایش مسئله ای غامض شده است. او مسلما محقق، مورخ یا جامعه شناس دقیقی نیست. اگر می بود اشتباهات فاحش نمی کرد، [14]  اما روزنامه نگار سخت کوش و تیزبینی است. او بجای مشاهده حوادث عجیب و غریب و گردآوری اطلاعات از دیدنی ها و شنیدنی های سیاسی یا اقتصادی و اجتماعی ایران، چیزی که بین روزنامه نگاران بسیار مرسوم است، به لایه ای عمیق تر جامعه ایران توجه کرده و درصدد تهیه گزارشی درباره هویت یا «روح ایرانی» برآمده است و برای این منظور سراسر تاریخ ایران از دورترین نقطه آن تا امروز را وارسی می نماید. در واقع، کشف روح ایرانی، بیش از نرخ تورم، آمار معتادان، کشته های تصادفات اتومبیل یا دختران فراری، یا خبرهای مربوط به مشاجرات سیاسی بین ایران و غرب (آمریکا) توجه این روزنامه نگار را بخود جلب می کند. محسن ثلاثی مترجم و پژوهشگر انسان شناس ایرانی از جمله انبوه ایرانیانی است که در سال های اخیر با پرسش کیستی ایرانی درگیر بوده است. او در مقدمه «جهان ایرانی و ایران جهانی: تحلیل رویکرد جهانگرایانه» (1380) نتیجه و نظریه خود درباره روح ایرانی را خلاصه کرده و می نویسد:   شواهد تاریخی و مشاهده های عینی نشان می دهد که در رفتار فرهنگی ایرانیان رویکردی جهانگرایانه هست که باعث شده آمادگی پذیرش و جذب فرهنگ های دیگر و رابطه متقابل اثرگذاری و تاثیر پذیری با دیگر قومیت ها را داشته باشند ، اقوام و فرهنگ های دیگر را با خود بیگانه نشمارند و به جای دفع و رد آنها و سر در لاک خود فرو بردن ، به همدلی و سازگاری با آنان گرایش داشته باشند. دوری گزینی از جهان بزرگ و ستیز با آن خصلت ذاتی و همیشگی فرهنگ ایرانی نبوده است. در کتاب حاضر کوشش شده این ارزیابی با استناد به واقعیت های فراوان مشهود در تاریخ ایران مبسوط و مستدل شود و در این زمینه شواهد موجود در زبان ایرانیان ، دین های اقوام ایرانی در طول تاریخ ، ساختار سیاسی جوامع ایرانی ، ادبیات و به ویژه شعر فارسی ، هنرهای ظریفه و معماری بررسی و تحلیل شده اند و رگه های جهان گرا و جهان پذیر نیرومند این فرهنگ نشان داده شده است. ثلاثی برخلاف فوکو و مکی، روح ایرانی را در آشتی با دنیا مدرن می بیند و جنس تاریخی این روح را سازگاری با فرهنگ ها و گفت و گوی با آنها تشخیص می دهد و آن را می ستاید و به تعبیر خودش «ستودنی ترین کیفیت رفتار ایرانیان، مهربانی آنها با بیگانگان، پذیرا بودن و حمایتی که از بیگانگان می کنند و مهمان نوازی همگانی آنها و بردباری آنها»ست (همان 236). سخن و دیدگاه ثلاثی سخن تازه ای نیست. . . .


به نقل از یادداشتهای یک مردم نگار

ادامه مطلب ...

انسان آکادمیک

انسان آکادمیک یا دانشگاهی کیست؟

 

 

 منظور از انسان دانشگاهی، صرف دانشجو، دانش آموخته یا مدرس دانشگاهی بودن  نیست، بلکه کسی است بتواند ارزش ها، باورها و هنجارها یا به تعبیر دقیق تر و جامع تر فرهنگ دانشگاهی را در وجود خود درونی سازد و هویت دانشگاهی را به مثابه هویتی مستقل و ممتاز و متمایز از هویت های دیگر بیابد. انسان دانشگاهی کسی است که بتواند شیوه زندگی دانشگاهی را در دوران تحصیل و عضویتش در اجتماعات علمی و دانشگاهی بیاموزد و چنان آن را ممارست کند که آن شیوه زیستن، شیوه غالب بر زندگی، احساسات و عواطف و شخصیتش شود.   یکی از کارکردهای دانشگاه تربیت انسان دانشگاهی است. من بر اساس تجربه و همچنین بر اساس برخی بررسی های تجربی موجود یکی از مهمترین مشکلات نظام دانشگاهی در ایران را ناتوانی آن در تربیت انسان دانشگاهی می دانم. مدارک و مدارج دانشگاهی در معنای ایده آل آن، نه تنها گواهینامه هایی دال بر نوع دانش و میزان تخصص دانش آموختگان، بلکه مهمتر از آن معرف مجموعه مهارت ها، بینش ها، طرز تفکر، نوع گرایش ها و جهت گیری های فرد دانش آموخته است. آنچه به مدارک تحصیلی دانشگاه اعتبار و منزلت اجتماعی می دهد، این معنای ضمنی مستتر در این مدارک است که دارنده مدرک در نهاد مدرن مولد دانش و اشاعه دهنده ارزش های نوین امروزی مجموعه ای از ارزش ها، باورها و هنجارها را آموخته و درونی کرده است و این مفروض فرهنگی همچنین وجود دارد که نهاد دانشگاه با کلیت نظام اجتماعی و فرهنگ مدرن هماهنگی دارد و آنچه افراد در آن می آموزند و ممارست می کنند با نیازها و کلیت ارزش های جامعه امروز تناسب و همسویی دارد.  از این رو فرد دانش آموخته با توجه میزان و مدت تحصیلات و آموزش هایش صاحب صلاخیت و دارای مشروعیت برای بیان حرف های جدی و اظهار نظرهای مهم در زمینه های مختلف متناسب با حوزه صلاحیتش است. این صلاحیت و مشروعیت که دانش آموخته دانشگاهی بدست می آورد برخاسته از این باور است که دانشگاه قادر است اعضا» خود را در چارچوب خاصی تربیت کند و آنها را به انسان آکادمیک تبدیل سازد.

 

اما انسان آکادمیک یا دانشگاهی کیست؟  منظور از انسان دانشگاهی، صرف دانشجو، دانش آموخته یا مدرس دانشگاهی بودن  نیست، بلکه کسی است بتواند ارزش ها، باورها و هنجارها یا به تعبیر دقیق تر و جامع تر فرهنگ دانشگاهی را در وجود خود درونی سازد و هویت دانشگاهی را به مثابه هویتی مستقل و ممتاز و متمایز از هویت های دیگر بیابد. انسان دانشگاهی کسی است که بتواند شیوه زندگی دانشگاهی را در دوران تحصیل و عضویتش در اجتماعات علمی و دانشگاهی بیاموزد و چنان آن را ممارست کند که آن شیوه زیستن، شیوه غالب بر زندگی، احساسات و عواطف و شخصیتش شود. البته این توصیف بیانی از نوع آرمانی انسان دانشگاهی است و در عالم واقع انسان های دانشگاهی با درجات متفاوتی از جامعه پذیری و فرهنگ یابی دانشگاهی داریم. ولی بهرحال، صرف عضو بودن در دانشگاه به معنای انسان دانشگاهی بودن نیست. بلکه عضویت اگر همراه با درجاتی از جامعه پذیری دانشگاهی باشد

 

می توان گفت فرد،انسان آکادمیک است. اما در فرایند فرهنگ یابی دانشگاهی، چه ارزش ها، باورها، هنجارها و نمادها و معانی به دانشگاهیان انتقال می یابد؟ به تعبیر دیگر مولفه های سازنده فرهنگ دانشگاهی چیست و کدام است؟ این مولفه ها از کجا سرچشمه می گیرند؟ آیا جوامع مختلف گونه های متفاوتی از فرهنگ دانشگاهی دارند یا اینکه یک الگوی جهانی از فرهنگ و انسان دانشگاهی وجود دارد؟ چه نسبتی بین فرهنگ دانشگاهی و فرهنگ عمومی یک جامعه وجود دارد؟ و فرایند جامعه پذیری دانشگاهی چگونه صورت می گیرد؟ چگونه می توانیم انسان دانشگاهی را از هویت های دیگر تشخیص دهیم؟


به نقل ازیادداشت های یک مردم نگار

ادامه مطلب ...

نفوق مفهوم فرهنگ: کارهای انسان شناختی

·         میراث بواس :

 

افکار و عقاید بعضی از تحول گرایان ، منجر به واکنش تجربه گرایانه ، تفسیر گرایانه و اشاعه گرایانه بواس  و شاگردانش  گردید و در نهایت به شکل گیری مفاهیم زیر انجامید.

1- ویژگی فرهنگی :

این مفهوم باید امکان توصیف کوچکترین اجزای یک فرهنگ را فراهم آورد . این مفهوم هرچند در ابتدای امر ساده به نظر می آید ، اما جدا سازی عنصری از یک مجموعه فرهنگی  ، به ویژه در حوزه نمادی ، دشواری های فراوانی را به همراه دارد .

2- ناحیه فرهنگی :

در مواردی  که  نزدیکی های فراوانی از ویژگی های فرهنگی شبیه به یکدیگر در مکانی معین مشاهده گردد ، از این مفهوم استفاده می شود .ویژگی های بنیادین یک فرهنگ  ، در مرکز این ناحیه قرار می گیرد و در اطراف آن ، هم پو شانی این ویژگی ها با ویژگی های ناحیه مجاور ، دیده می شود .

3- الگوی فرهنگی :

مجموعه ای ساخت یافته از ساز و کارهایی  است که از طریق آن یک فرهنگ با محیط خود منطبق می گردد.

 

4-اشاعه :

این مفهوم نتیجه  تماس های فرهنگ های مختلف و گردش ویژگی های فرهنگی است .

  • مالینوفسکی و تحلیل کارکرد گرایانه از فرهنگ :

افراط های تفسیر گرایانه برخی اشاعه گرایان  باعث واکنش  مالینوفسکی گردید .به اعتقاد او ، مشاهده مستقیم  فرهنگ ها در وضعیت موجود آن کافی است و نیازی به اقدام در جهت " نگارش تاریخ فرهنگ هایی که سنت  شفاهی دارند " وجود ندارد . همچنین او مخالف خرد کردن واقعیت اجتماعی به اجزای بسیار کوچک ، همانگونه که اشاعه گرایان انجام می دادند ، بود . در مقابل آنچه اهمیت دارد ،توجه به کارکرد معین هر ویژگی ، در کلیت یک فرهنگ خاص است .از نظر او ، هر فرهنگ کل منسجمی را شامل می شود که اجزای آن به همدیگر وابستگی دارند ، هماهنگ هستند ، به حفظ تعادل نظام تمایل دارند ، و به ماندن در قالب و شکل خود گرایش دارند .در همین راستا ، تغییر  فرهنگی  از بیرون و از تماس فرهنگی نشات می گردد.مالینوفسکی مدعی بود که فرهنگ با ایجاد نهاد هایی که راه حلهای جمعی  برای نیازهای فردی مشخص می سازند ، به نیازهای اساسی انسان پاسخ می دهد.در نهایت او معتقد بود که فرهنگ را نمی توان از دور مطالعه کرد وبه همین خاطر هم روش " مشاهده مشارکتی " را نظام مند کرد .

  • مکتب فرهنگ و شخصیت :

از دیدگاه این گروه ، فرهنگ به عنوان واقعیتی خارجی و بیرون از افراد قرار ندارد ، حتی اگر به عنوان یک کل ، و با استقلال نسبی  ، نسبت به افراد در نظر گرفته شود .در اینجا ، مسئله این است که چگونه افراد " فرهنگ خود را درونی کرده با آن زندگی می کنند.

  • روت بندیکت : " نمونه های فرهنگی "

او فرضیه وجود یک " منحنی فرهنگی " را مطرح می کند که بر طبق آن همه امکانات فرهنگی در همه حوزه ها  را شامل می شود . به دلیل محدودیت این منحنی ،هر فرهنگی صرفا بخشی از آن را محقق می سازد . از طرف دیگر ، فرهنگ های گوناگون با " نمونه های " خاص معین می شوند .این " نمونه ها " به علت محدودیت " منحنی فرهنگی " به تعداد محدود وجود دارند و به همین دلیل قابل شناسایی و طبقه بندی هستند.

  • مارگارت مید : "انتقال فرهنگی "

او به دنبال پی بردن به نحوه دریافت فرهنگ از سوی فرد و پی آمدهای این کار بر شکل گیری شخصیت فرد بود. او به تحلیل مقایسه ای، میان سه جامعه گینه جدید در اقیانوسیه  پرداخته است.

  • لنتون / کاردینر : " شخصیت اساسی "

تصوری که این دو از انتقال فرهنگی دارند دارای انعطاف پذیری است که راه را برای تغییرات فردی  باز می گذارد و مسئله  تغییر فرهنگی را فراموش     نمی کند . بنابر این ، رهیافت آنها از فرهنگ و شخصیت پویا است . لنتون معتقد است  " شخصیت اساسی " جنبه مشترک شخصیت است که مستقیما به فرهنگی که فرد در آن قرار دارد متعلق می باشد . کاردینر ،  " شخصیت اساسی " را یک هیئت روان شناختی خاص ویژه اعضای یک جامعه معین می داند که خود را با نوعی سبک رفتار نشان می دهد که افراد ، هر یک ویژگی خاص خود را بر آن می افزایند.

  • لوی اشتراوس :تحلیل ساختی از فرهنگ

او چهار عقیده اساسی را از بندکیت وام می گیرد :

1- فرهنگ های مختلف با نوعی الگو مشخص می شوند .

2- انواع ممکن فرهنگ به تعداد محدود وجود دارند .

3- بهترین روش برای مشخص کردن ترکیب  های ممکن میان عناصر فرهنگی ، مطالعه جوامع ابتدایی است .

4-این ترکیبات می توانند برای خود ، و مستقل از افراد متعلق به گروه که این ترکیبات برای آنان حالتی ناخودآگاه دارند ، مورد مطالعه قرار گیرد .

 

اشترواس   در ورای مطالعه تغییرات فرهنگی ، در صدد تحلیل تغییر ناپذیر فرهنگ است.

 

منبع : کوش ، د ، (1381) ، مفهوم فرهنگ در علوم اجتماعی ، ترجمه فریدون وحیدا ، تهران،انتشارات سروش .  

به نقل از نظریه فرهنگ

با تشکر فراوان از نسرین خانی عزیز

پیراهن سفید عروس، یادگاری از عصر ویکتوریایی



*پیراهن سفید عروس، یادگاری از عصر ویکتوریایی*

 

رسم پوشیدن لباس عروس به رنگ سفید، به دوران ملکه ویکتوریا برمی‌گردد. پیش از آن عروس ها، بسته به موقعیت اجتماعی خود، انواع متنوعی از رنگ ها و مواد را برای لباس عروس انتخاب می‌کردند. در آن روزگار رنگ سفید نشانه پاکی و عفت نبود، بلکه رنگ آبی دارای این معنا بود. در حقیقت بسیاری از زنان به همین دلیل رنگ آبی را برای لباس عروسی خود انتخاب می‌کردند. از طرفی رنگ سفید نشانه ثروت و توانگری بود.

 

ازدواج ملکه ویکتوریا با پسر عموی خود شاهزاده آلبرت در سال 1840، بیشترین تاثیر را بر مراسم عروسی گذاشت. ملکه ویکتوریا نخستین فرد سلطنتی نبود که پیراهن عروس سفید رنگ پوشید، اما نخستین فرد در دوره مدرن بود. رنگ سفید، رنگ مرسوم برای مراسم سوگواری سلطنتی بود و اگرچه همیشه به این عنوان استفاده نمی‌شد، اما به عنوان رنگی مناسب برای مراسم عروسی شاهانه هم محسوب نمی‌شد. ملکه و یکتوریا با ازدواج در لباسی سفید، چرخ ها را به حرکت درآورد. رنگ سفید عموما برای لباس عروسی انتخاب نمی‌شد و لباس ویکتوریا باعث شگفتی شد. البته این لباس، غافلگیری ناخوشایندی نبود، زیرا به زودی زنان در سرتاسر اروپا و آمریکا از لباس های سفید برای عروسی خود استفاده کردند. اگرچه عروس هایی هم وجود داشتند که همچنان در لباس هایی به رنگهای دیگر ازدواج می‌کردند؛ اما رنگ سفید به عنوان رنگی مناسب و عالی برای  لباس عروس تعیین شده بود و از آن زمان تا کنون ادامه یافته است. در حقیقت بسیار نادر است که عروسی در لباسی به رنگی غیر از سفید ازدواج کند.


به نقل از کارنوشت

مصوبه افزایش سهم ارث زنان اجرایی شد

 مصوبه افزایش سهم ارث زنان اجرایی شد

 

محمود احمدی‌نژاد رئیس جمهوری ایران مصوبه افزایش سهم ارث زنان را ابلاغ کرد.
این مصوبه در حالی از سوی آقای احمدی‌نژاد ابلاغ می‌شود که شورای نگهبان قانون اساسی درباره آن سکوت اختیار کرده است.
براساس قانون، مصوبات مجلس باید به تائید شورای نگهبان برسد، اما این شورا تاکنون درباره این مصوبه اظهارنظری نکرده است.
این مصوبه تصریح می‌کند که «زوج از تمام اموال زوجه ارث می‌برد و زوجه در صورت فرزنددار بودن زوج، یک هشتم از عین اموال منقول و یک هشتم از قیمت اموال غیر منقول و یک هشتم از قیمت اموال غیر منقول اعم از عرصه و اعیان ارث می‌برد.»
پیش‌تر در مجلس ششم طرحی به تصویب رسیده بود که زنان می‌توانستند از همه اموال شوهر ارث ببرند، اما در سال ۸۳ این طرح توسط شورای نگهبان رد شد.
این مصوبه در حالی از سوی آقای احمدی‌نژاد ابلاغ می‌شود که شورای نگهبان قانون اساسی درباره آن سکوت اختیار کرده است... 

 

به نقل از رادیوزمانه

ادامه مطلب ...