در جلسه گذشته چند تعریف از فرهنگ را از کتاب باکاک مرور کردیم. کتاب را مطالعه کنید و به پرسشهای زیر پاسخ دهید:
این دو تعریف گاه به عناصر مشترکی اشاره میکنند ولی از حیث کانون تاکید با هم متفاوتند. تعریف چهارم بر محتوا یا معانی مشترک تاکید دارد و فرهنگ را شیوه کلی زندگی یک گروه یا جامعه میداند ولی تعریف پنجم کانون تاکید خود را بر کنشهای مولد معنا قرار میدهد و به روابط متقابل اجزای سازنده یک کنش فرهنگی میپردازد.
در تعریف چهارم، پرسش ما از چیستی یک عنصر یا رخداد فرهنگی است. در حالی که در تعریف پنجم، پرسش ما این خواهد بود که یک رخداد فرهنگی چگونه نظم یافته است؟
این رویکرد در تحلیل فرهنگ به این پرسشها میپردازد که اجزاء سازندة یک موضوع فرهنگی چیست، چگونه نظم یافته است و چه رابطهای بین اجزاء بر قرار است.
رویکرد ساختاری در تحلیل فرهنگ معتقد است جهان تنها از طریق ساختارهای مفهومی و زبانی قابل فهم است. این رویکرد در برابر تجربهگرایی قرار میگیرد و معتقد است معانی و الگوهای فرهنگی در جهان واقع وجود دارد و وظیفه تحلیلگر فرهنگی، کشف این الگوهاست.
برای درک بهتر مفهوم ساختار و شیوهتحلیل ساختاری در فرهنگ، بهتر است نخست به ریشههای شکلگیری این اندیشه یعنی آراء فردیناند دو سوسور بپردازید. مفاهیم زبان و گفتار، تحلیل همزمانی و در زمانی، رابطه جانشینی و همنشینی از مفاهیم مهم سوسور است که در آراء لویاستروس هم ردپای آن را مییابیم. . لوی استروس برخی از ایدههای خود را سوسور وام گرفته است.
سپس آراء لوی استروس را مطالعه کنید. سعی کنید شیوه تحلیل ساختاری لوی استروس را با برخی مثالها پی بگیرید.
برای روشنتر شدن بحث، مفهوم بازنمودهای جمعی دورکیم را از کتاب باکاک مطالعه نمایید. از دید دورکیم، بازنمودها، مفاهیمی است که چارچوب زندگی اجتماعی یک جمع را سازمان میدهد. اینمفاهیم، تجریبات و شیوه فهم ما را از جهان سامان میدهند.
برای جلسه آینده، فصل اول و دوم کتاب زیر را خلاصه کنید و آن را برای یک مورد فرهنگی بکار بندید:
لیچ، ادموند( 1358)، لوی استروس، ترجمه حمید عنایت، انتشارات خوارزمی